بیا بار دیگر «خالص» باش



تحلیل شخصی فیلم سینماییروزی روزگاری در هالیوود » Once upon a time in Hollywood:
نهمین فیلم بلند کوئینتین تارانتینو، که در افتتاحیه جشنواره بین‌المللی فیلم کن ۲۰۱۹ پخش شد، بالأخره کیفیت Web-dl و Blue ray در دسترس همگان قرار گرفت. برعکس سایر فیلم هایش، این فیلم میزانسن و صحنه پردازی متفاوتی داشته و به زندگی سینمایی دو بازیگر و بدلکار ( که به ترتیب نقش آن دو را لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت اجرا کردند) در دهه های شصت و هفتاد میلادی در امریکا پرداخته.
گذشته از نقدهای عموماً مثبت منتقدین روتن تومیتو (Rotten Tomato) و متاکریتیک(Metacritic)، برخی منتقدان دیگر و مردم، فیلم را فاقد محتوای و مضمون خاصی در نظر گرفتند، در حالی که می بایست دید که از این جور فیلم ها که به زندگی پر زرق و برق بازیگران در اوج طلایی هالیوود می پردازند، می بایست چه انتظاری داشت؟!
گذشته از بازی درخشان برد پیت و لئوناردو دی‌کاپریو، بایستی در نظر گرفت که گذشته از این اون دوتا شخصیت (ریک دالتون و کلیف بوث) غیرواقعی بودند و اون اتفاق بیست دقیقه آخریش ساخته ی ذهن انتقام جوی تارانتینو بود[ دقیقاً همون اتفاق خیالی که تو فیلم حرومزاده های لعنتی» درست کرده بود و عملیات خیالی Kino( که به آلمانی میشه سینما!) از هیتلر و نازی ها انتقام دل چسبی می گیره!]
و در واقع اون سه تا هیپی های جوان در یک جنایت دیگر که همون ۹آگوست ۱۹۶۹ بود شرکت داشتند و اون شارون تیت که ۸.۵ ماهه باردار بود را به همراه سه مهمانش به قتل رساندند[بگردید داستان اون حادثه پیدا میشه]
در واقع تارانتینو با ساختن اون داستان خیالی اش خواسته یک دقه دلی و انتقامی از اون سه تا هیپی ها گرفته باشهو این داستان را چنان دل چسب و تقریباً اسپاگتی طور(!) ساخته که مخاطب اصلا یک ثانیه هم در نظر نمی گیره که اصلا این واقعه اتفاق نیفتاده و عملاً تلخی اون واقع رو از خاطر می بره و از این لحاظ می بایست کارگردان را تحسین کرد.
گذشته از این فیلم سکانس های درخشان دیگری هم داشته که الحق و الانصاف نمی بایست از آنها هم گذشت. .
در کل فیلم، یک فیلم با یک داستان نیمه جذاب که با درخشش و نبوغ جنون خواه تارانتینو به زیبایی به مخاطب داده میشه.
⁦️⁩احسان غلامیپوستر فیلم


خلاصه ی فیلم
حجم: 26.2 مگابایت
"توتالیتاریانیسم"

✍️چرا طرفداران ایدئولوژی‌های مشخص، تا این اندازه تندرو هستند؟
تا چه حد تقصیر از ماهیت ایدئولوژی است؟
در میان آنها، می توان به نازیسم، اشاره کرد که در غروب جنگی که خود به پا نمود، از هم پاشید.چنین می توان گفت که ایدئولوژی، حقیقتی را مطلق می‌انگارد؛ مدارش بسته و خودبسنده است؛ امکانات تازه را نفی می‌کند و با افق‌های باز نسبتی بیگانه دارد.
برای نازیسم، برتری نژاد آریایی یک حقیقت مطلق است؛ مقدمات ایدئولوژی racism(نژادپرستانه) نیز بر همین اصل بنا شده است.ضد تفکر است چون تفکر همواره در جستجوی حقیقت است.
ایدئولوژی به حقیقت مطلقی تن در می‌دهد و آن را وحی مُنزل می پندارد. در مقامی بالاتر، ایدئولوژی بهترین شکل عملی خود را در رژیم های توتالیتر مییابد. حقیقت انحصاری به دست یک پیشوای توتالیتر و در سایه‌ی حزبی سازمان یافته و متشکل و به اتکای نظام وحشت و تبلیغات می تواند به راحتی به حربه‌ای بدل شود تا او بتواند اراده‌ی خویش را بر همگان تحمیل کند.هدف اساسی آن این است که مردمی تحت سلطه، همگی یکپارچه و همسان بیافریند.
هیچ اقدامی را شایسته‌تر از آن نمی‌داند که همگان را به یک رنگ و یک نشان و یک لباس درآورد. استالینیسم، مائوئیسم و نازیسم تجلی تمام عیار توتالیتریسم در قرن بیستم بود؛ سه سیستم جهنمی که در آن نه از آزادی خبری بود و نه از عدالت.
معنویت را کشتند؛ آزادی را به زانو درآوردند و خشونت به ریاست رسید. روح به بردگی درآمد و نفرت تکثیر شد.
ت در نظام توتالیتر از بی‌اعتمادی، نفرت و خشونت تغذیه می‌کند. در چنین جهانی یک چیز معنا دارد؛ اطاعت محض و تایید جنایت حاکمان و گاه دادن نام شرافت به آن.
رژیم های توتالیتر همان چیزی را از توده‌ی تحت سلطه خود می‌خواهند که موسولینی می‌خواست: به من ایمان داشته باش، اطاعت کن و بجنگ».
و امّا در میان فیلم هایی که چنین کج روی های ایدئولوژیک را مورد انتقاد قرار داده است، فیلم JoJo Rabbit (جوجو خرگوشه) را می توان تحسین کرد. فیلم کمدی-درام که جنگ بین تفکرات و نهضت ها را از نگاه متفاوتی دنبال کرده است.
یک نگاه کودکانه و با پس زمینه ای سورئالیستیک که عناصر مهم برانگیختگی ایده ها را به چالش می کشد و با نمادگرایی های مختلف در بطن زندگی یک کودک ده ساله ی آلمانی به نام یوهانس (جوجو) به تفاوت های نظری رخ داده در جنبش نازیسم می پردازد.
کودکی که در بحبوحه ی جنگی بزرگ، به مانند پدرش تمایلات نازی و ضد یهودی دارد _که البتّه معلوم می شود که هیچ کدامشان ندارند!_ که ناگهان با نوجوانی یهودی (السا) آشنا می شود که تمامی محاسبات فیلم را برهم می زند و این بار با دیدی دیگر به رخداد ها و اتفاقات پیرامونش نظاره می کند.
آنچه که در نهایت در مورد این فیلم می توان گفت آن است که این فیلمی احساسی است. این طنز تاریک راهی پیدا می‌کند تا مخاطب را همراه کرده و همدردی او را بیانگیزد. همانطور که تنفر جوجو از دنیا به آرامی از بین می‌رود، این کمدی تاریک جایی برای اضافه کردن لحظاتی لطیف و احساسی پیدا می‌کند.
در جایی از فیلم السا می‌گوید:”تو یک نازی نیستی، جوجو. تو یک پسر ده‌ساله‌ای که دوست دارد یک یونیفرم بامزه بپوشد”. در آن زمان نیروهای متفقین به شهر حمله می‌کنند و شاهد یک صحنه‌ی نبرد بزرگ هستیم. حتی جوجو و دوستش یورکی نیز متوجه می‌شوند که در طرف اشتباه این جنگ ایستاده‌اند. یورکی می‌گوید:”مطمئنا وقت خوبی برای نازی بودن نیست.”
اما به طرز عجیبی تایکا وایتیتی، کارگردان فیلم این دوران را به وقت خوبی برای تماشای یک کمدی نازی، تبدیل کرده است که البته ما را با پایانی قابل انتظار، غم انگیز و باز، به فکر فرو می برد که چطور ایده ها ولو از نوع مخرّبشان، می توانند خود، آدمیان و محیط را تحت تأثیر بی‌چون و چرایی قرار دهند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آل سینگ تخفیفان mobina710 آتلیه عروس و داماد مطالب اینترنتی شغل اینترنتی وبلاگی با اطلاعات مختلف mehrmandegar fanuesrayaneh وان مووی